Friday, January 8, 2010

آدم بیکاری که داره دنبال کار میگرده، خیلی وضعیت گندی داره...

و من الان یه آدم بیکارم که دارم دنبال کار می گردم.

ساعت خواب خیلی مزخرفی دارم که عبارته از رفتن تو رختخواب ساعت دو و سه صبح و بیرون اومدن ازش ساعت ده و یازده صبح.

بعد تمام روز رو با پیژامه و ربدُشامبر و موهای شونه نکرده و ریش نزده (!) میشینم پای کامپیوتر و دنبال کار می گردم... از این آگهی به اون آگهی، از این سایت به اون سایت، از این شرکت به اون شرکت... کارم همیــــــــــــــــــــــــــن هست تا آخر وقت اداری که خلق الله تعطیل می کنن و میرن خونه هاشون و منم چون دیگه کسی نیست ای-مِیل های شرکتها رو چک کنه، "کار" رو تعطیل میکنم.


درکل این خونه نشینی بدکوفتیه، به خصوص برای آدمی مثل من که هرچی بیشتر کار داشته باشه و وظایفش بیشتر باشه، بهتر کار می کنه. مثلاً درس می خونم، کار می کنم، به خونه میرسم، کتاب می خونم، معاشرتم به راهه و حتی هفته ای دو سه روز یه باشگاهی هم میرم. ولی حالا اگه بیکار باشم، دیگه نه حال تمیز کردن خونه رو دارم، نه رفت و آمد و دیدن کسی، نه ورزش و نه حتی دست گرفتن یه کتاب. بعضی وقتا حتی میشه که سه روز به سه روز هم از خونه پامو نمیذارم بیرون... باز خدا پدر این اینترنت رو بیامرزه که هست و وقتهایی که اینطوری میرم تو غار، باز حداقل می تونم سرخودم رو باهاش گرم کنم و اخبارو دنبال کنم و ببینم تو دنیای بیرون چی داره میگذره؛ حالا نه اینکه تِپ و تِپ در اقصی نقاط دنیا اتفاقای شادی آور و امیدوارکننده و الهام بخش میفته!!

خلاصه که کار من از بام تا شام اینه و امیدوارم قبل از اینکه افسردگی، رکود، ژولیدگی، موی دراز و از-آدم-به-دوری منو به یه غارنشین واقعی تبدیل بکنه، یکی از این شرکتها یه کاری بده دستم و اینجوری به برنامۀ زندگی من و این خونه یه سر و سامونی بده.


جمعه ۱۸ دی ۱٣۸۸

2 comments:

. said...

چه وبلاگ خوشگلی :ی

SnowNotes said...

مرسی نازلی. به وبلاگ خوش اومدی
;)