Friday, January 1, 2010

پست شمارۀ ۱ – برف


جمعه ۱۱ دی ۱٣۸۸

امروز اولین روز از سال ۲۰۱۰ میلادیه...

دلم می خواست بنویسم که پشت میزم رو به پنجره نشستم و بارش نم نم برف رو تماشا می کنم و هرچند دقیقه یکبار هم ماگ گنده و داغم رو می گیرم بین دو دستم و یه قُلُپ از کاپوچینوی داغ و خوشمزه می خورم... ولی واقعیتش اینه که نشستم پشت یه میز خیلی شلوغ، رو به دیوار و دور از پنجره و دارم سعی می کنم یه "اولین پست" درست و حسابی بنویسم.

این میز شلوغ در اصل یه میز غذاخوریه، ولی درحال حاضر، علاوه بر کاربرد اولیه اش، به عنوان میز تحریر هم ازش استفاده می کنم. روی میز پُره از کتاب و دفتر و مجله و سی دی و مداد و خودکار و البته یه جفت نمکدون-فلفلدون یه گوشه، که وقت غذا و وقتی بقیۀ چیزمیزا شوت میشن پایین، میان وسط و خودنمایی می کنن.

نَم نَمَک داره برف میاد و من خوشحالم... برعکس بارون برف رو خیلی دوست دارم، چون بی سروصدا میاد و اگه بی خبر یهو پرده رو کنار بزنی، می بینی همه جا سفیدپوش شده و این سفیدی، این سپیدی، آسفالت سیاه کف خیابون، ماشینهای رنگ به رنگ و کثیف، درختهای لخت و خاک تیره رو می پوشونه و همه چیزو به یه سطح سفید و تمیز یکدست تبدیل میکنه. بهتر از همه وقتیه که میری بخوابی و بیرون هیچ خبری نیست، ولی صبح که پا میشی همه چیز به طرز خوشحال کننده ای سفید و بکره و تو هیجان داری که هرچی زودتر خودتو بپیچی لای کت و کلاه و شال گردن و دستکش و بدوی بیرون تو برفا و درختها رو تکون بدی و قبل از هر جنبندۀ دیگه ای جای پای خودتو، مثل اولین فضانوردی که روی ماه قدم گذاشت، روی برفا ثبت کنی.


شایدم همۀ اینا هذیانات برف باشه...


No comments: