عملاً دارن کشور و مردم رو به گا میدن و هیچ چیزی هم جلودارشون نیست.
وضعیت اینهمه زندانی سیاسی که بدون تفکیم حکم یا با احکام خیلی شوکه کننده و خرکی هنوز تو زندانن و گندی که روز به روز دارن بیشتر به مملکت میزنن، آدم رو افسرده و داغون می کنه. حالا تازه این وضعیت زندانیهای شناخته شده است که ازشون سراغ گرفته میشه، براشون مقاله و پست وبلاگ نوشته میشه، براشون گروههای حمایتی تو فیس بوک درست میشه و خانواده هاشون تنها گذاشته نمیشن. تکلیف اون گروهی که کاملاً ناشناخته هستند و کسی تا به حال اسمشون رو هم نشنیده چی میشه؟ آدمهای عادی ای که به امید عوض کردن وضعیت اسف بار کشورمون، به امید یه کم آزادی و تغییر، به امید یکبار برای همیشه پس گرفتن حق همیشه خورده شده امون، با وجود اون خفقان و ترس پاشدن رفتن تو خیابون و دیگه برنگشتن خونه، تکلیف اونا چی میشه؟ تو کدوم سوراخ، گوشۀ کدوم زندون، در چه وضع و حالین؟ آخر و عاقبتشون چی میشه؟
یه گروهی که کلاً با از دست دادن یا زندانی و شکنجه شدن عضوی از اعضاء خانواده اشون زندگیشون به گا رفت و تباه شد، یه گروه دیگه هم که ماها باشیم، کم کم و ذره ذره برگشتیم سر کار و زندگی عادی و روزمرّه امون و گذاشتیم غبار زمان روی کثافتکاریها رو یه کم بپوشونه و رومون رو از تلویزیون و سایتهای خبری و ویدئو و گزارشات برگردوندیم مبادا که هرروزمون با افسردگی و افسوس خراب بشه. همین که ایرانی هستیم و این وضعیت تخمی رو باید تحمل کنیم، همین که اون میمون دهن دریدۀ بی مغز به عنوان رئیس جمهور کشورمون همه جا اظهار وجود میکنه و ممکت رو به باد میده، همین که یه خشکه مقدس تریاکی دیکتاتور عظمی کشورمونه، هرکدوم از اینا خودش به تنهایی برای سوزوندن آدم از درون و بیرون کافیه، دیگه هرروز آتش به جگر زدن چه فایده ای داره؟ چه چیزی رو مگه عوض می کنه؟
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۹
وضعیت اینهمه زندانی سیاسی که بدون تفکیم حکم یا با احکام خیلی شوکه کننده و خرکی هنوز تو زندانن و گندی که روز به روز دارن بیشتر به مملکت میزنن، آدم رو افسرده و داغون می کنه. حالا تازه این وضعیت زندانیهای شناخته شده است که ازشون سراغ گرفته میشه، براشون مقاله و پست وبلاگ نوشته میشه، براشون گروههای حمایتی تو فیس بوک درست میشه و خانواده هاشون تنها گذاشته نمیشن. تکلیف اون گروهی که کاملاً ناشناخته هستند و کسی تا به حال اسمشون رو هم نشنیده چی میشه؟ آدمهای عادی ای که به امید عوض کردن وضعیت اسف بار کشورمون، به امید یه کم آزادی و تغییر، به امید یکبار برای همیشه پس گرفتن حق همیشه خورده شده امون، با وجود اون خفقان و ترس پاشدن رفتن تو خیابون و دیگه برنگشتن خونه، تکلیف اونا چی میشه؟ تو کدوم سوراخ، گوشۀ کدوم زندون، در چه وضع و حالین؟ آخر و عاقبتشون چی میشه؟
یه گروهی که کلاً با از دست دادن یا زندانی و شکنجه شدن عضوی از اعضاء خانواده اشون زندگیشون به گا رفت و تباه شد، یه گروه دیگه هم که ماها باشیم، کم کم و ذره ذره برگشتیم سر کار و زندگی عادی و روزمرّه امون و گذاشتیم غبار زمان روی کثافتکاریها رو یه کم بپوشونه و رومون رو از تلویزیون و سایتهای خبری و ویدئو و گزارشات برگردوندیم مبادا که هرروزمون با افسردگی و افسوس خراب بشه. همین که ایرانی هستیم و این وضعیت تخمی رو باید تحمل کنیم، همین که اون میمون دهن دریدۀ بی مغز به عنوان رئیس جمهور کشورمون همه جا اظهار وجود میکنه و ممکت رو به باد میده، همین که یه خشکه مقدس تریاکی دیکتاتور عظمی کشورمونه، هرکدوم از اینا خودش به تنهایی برای سوزوندن آدم از درون و بیرون کافیه، دیگه هرروز آتش به جگر زدن چه فایده ای داره؟ چه چیزی رو مگه عوض می کنه؟
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۹