Sunday, May 23, 2010

جُنبش

با عنایت به پست قبل و به قصد خروج از پیژامه و انجام حرکتی مفید، این شنبه بالاخره تصمیم گرفتیم که بزنیم بیرون. در جهت ارتقاء سطح فرهنگمون اول از همه رفتیم موزۀ هنرهای مدرن سان فرانسیسکو. من به موزه های زیادی تو اروپا و آمریکا سر زده ام و اعتراف می کنم که این یکی منو اصلاً تحت تأثیر قرار نداد، یعنی با وجودی که دو تا کار از پیکاسو، یه کار از فریدا کالو و دو تا نقاشی از دیه گو ریورا هم تو مجموعه بود، ولی در آخر بازدید دو ساعته امون هر دو به این نتیجه رسیدیم که این موزه ارزش دوباره سرزدن رو نداره، مگه اینکه برنامۀ خاصی داشته باشه و یا یه موقعی یه کلکسیون خاصی رو به نمایش بذارن. من در کل از همون کارهایی که بالا اسم بردم خوشم اومد و مجموعه ای کوچولو از عکسهای بسیار جالب از هنرمندهای مختلف از گوشه کنار آمریکا. درضمن یه مسأله ای هست که من متوجه نمیشم و اونم اینه که چطور چیزایی مثل یه تابلوی خاکستری یکدست یا یه بسته روزنامه به عنوان اثر هنری تو موزه گذاشته میشه و خیلیها از این "اثر هنری" انتقاد یا اون رو تفسیر می کنن و خالق (!) اون اثر هم خودش رو هنرمند میدونه!؟!؟ منظورم کارهایی مثل این دوتائیه که محض نمونه از وبسایت موزه این زیر گذاشتم. اگه ممکنه یکی برای من این مسأله رو توضیح بده، چون من واقعاً درک نمی کنم.



بعد از موزه هم تو یه رستوران کوچولو و دبش سالاد گنده ای زدیم و بعد رفتیم کاسترو که یکی از محله های مورد علاقۀ منه. در کل رفتار مردم تو سان فرانسیسکو خیلی دوستانه است، ولی کاسترو واقعاً یکی از محله هائیه که آدمهاش همه خیلی خونگرم و خوش برخوردن و این مسأله تا حد زیادی بر می گرده به جمعیت بالای گِی ها تو این قسمت از شهر. من همۀ این لبخندهای دوستانه، گپ زدنها، تنوع پوشش و سرووضع آدمها، رنگها و کافه های کوچولو و شلوغ رو دوست دارم. اینکه آدمها اونجوری که حال می کنن می پوشن و خودشون هستن و مجبور به پنهان کاری یا وانمود کردن چیزی نیستن. اینکه آدمها نسبت به غریبه ها حالت تدافعی ندارن و مادامی که سرچهارراه منتظر سبز شدن چراغی، باهات گپ میزنن و خوش و بش می کنن. خلاصه که در کل بعدازظهر دلچسبی بود –به خصوص که تصادفاً روز بزرگداشت هاروی میلک هم بود– و اگه چنان باد پر سوزی نمی اومد یا من مثل یه آدم دوراندیش کتم رو همراهم آورده بودم، حتماً بیشتر اونجا پرسه می زدیم.

 





 

دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۹

2 comments:

کیوان said...

آفرین باریکلله داری راه می فتی! ببین این یارو چقدر شبیه شان پنه تو میلک!

SnowNotes said...

((((((((((((((:
منظورت اینه که شان پن رو چقدر قشنگ شبیه این آقاهه درآوردن تو اون فیلم، نه؟