Sunday, June 13, 2010

از اون پارسالیه چیزی نمونده؟

من اصولاً به این دلخوشی رفتم که جبران ۲۲ خرداد پارسالم بشه. آخه پارسال جایی بودم که کلاً جمعیت ایرانیش خیلی کمرنگ و ناچیز بود. یعنی به گفتۀ علی آقا کبابی محلمون شهرمون حدوداً ۵۰ نفر ایرانی داشت، ولی من که خودم تو اون چندین و چند سال زندگی اونجا ۱۰ نفر همزبون هم به تورم نخورد. خلاصه اینکه تو اونهمه بگیر و ببند و بزن و بُکُن و اتفاقات تخمی ناگهانی و جورواجور که آدم یکی رو لازم داره که حرفش رو بفهمه و حسّش رو بدونه، یه جورایی بهم سخت گذشت و امسال به شوق خالی کردن همۀ اون احساسات و متحدشدن با مردمم، پا شدم رفتم میدون فلان تا در کنار ایرانیهای ساکن اینجا اعتراض خودم رو به وقایع پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ نشون بدم.

در کل این حرکت با اون چیزی که من تصور کرده بودم و امیدوارم بودم، فرق داشت. تصور من این بود که احتمالاً یه گروهی ایرانی با پلاکارد و اعلان میان دور میدون وامیستن و شعار میدن تا توجه عابرین رو جلب کنن و اعتراض و همبستگی خودشون رو نشون بدن، ولی این تجمع بیشتر یه برنامه بود که توسط دو سه تا گروه تدارک دیده شده شده بود و سایرین که سرو کله اشون پیدا شد، بیشتر تماشاچی بودن تا شرکت کننده و من اینو خیلی دوست نداشتم.
با این وجود فکر می کنم که درکل مراسم خوبی بود، با سرود «ای ایران» که یه آقایی با ویلون میزد شروع و تموم کردن و یه سری شعار داده شد و بعد از اونم مقادیری موزیک و یه سری آدمهایی که اومدن حرف زدن و شعر خوندن. خوبی برنامه اشون این بود که یه سری قسمتها رو به انگلیسی هم ترجمه می کردن تا آدمهایی که تو میدون بودن یا از اونجا میگذشتن هم بفهمن این سروصداها سر چیه. تأثیر گذارترین قسمت این برنامه برای من یه گروه بود با ماسکهایی از عکس بچه هایی که تو خیابون یا زیر شکنجه یا اعدام کشته شده ان و تی شرتهاشون که روش اسم و محل شهادت هر نفر نوشته شده بود و اون طناب داره که عکسش این زیره.




من کلاً با این قضیه که یکی با یه میکروفون بالای پله ها واسته، یه سری شعار بده و بعد از من انتظار داشته باشه بلند و رسا همونا رو تکرار کنم و حنجره امو بدَرَم، ابداً حال نمیکنم... یه حس مهرۀ بازیچه و سیاهی لشکر و سوسیالیست و اینا بهم دست میده، کلاً خیلی کار دلچسبی نیست برام. در کنار این داستانها گوشۀ میدون یه گروه کمونیست هم پوسترهای خودشون رو علم کرده بودن (که توشون از عکسهای آدمهایی که پارسال تو خیابون در حال اعتراض بودن استفاده شده بود!!!) و به مردم برگه های چاپی آگهی میدادن و یه گوشۀ دیگه هم علم و کُتل شیر و خورشید به راه بود و البته یه چندتایی سکولار هم لای جمعیت بودن که هر از چند گاهی یه شعارهایی میدادن. البته من از قبل شنیده بودم که از اینجور اتفاقها تو تجمعات ایرانیها در خارج از کشور می افته که هرکس میخواد از جمعیت حاضر استفاده کنه و به نفع خودش تبلیغ بکنه، ولی خب... دموکراسی هم یعنی اینکه هرکسی با عقیده و خواستۀ خودش حاضر باشه و آزادانه نظرش رو بیان کنه دیگه، نه؟ به قول استیل اگه ما بعد از انتخابات همین یه موردم یاد گرفته باشیم که با هم همزیستی بکنیم و به اعتقادات همدیگه احترام بذاریم، بازم خودش خیلی خوبه.




خلاصه اینکه اینم از این. تجربه ای بود... ولی من تجمعهای خودجوش و بی برنامه رو صددرصد ترجیح میدم... کلاً اون جمع شدنهای بی هماهنگی اولیۀ پارسال تو ایران یه چیز دیگه بود که دیگه به این زودیا فکر نکنم شبیهش رو ببینیم.


یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۹

No comments: