Saturday, November 20, 2010

!مچ‌گیری ناخودآگاه از خودآگاه

ضمیر ناخودآگاه آدم گاهی وقتها یه بازیهایی می‌کنه، بدجنسانه آدم رو غافلگیر می‌کنه و حسی رو که داشتی یا احساس یا فکری رو که از بابتش شرمگین یا معذب بودی، میریزه بیرون و لوت میده... انگاری یهو پرده‌ها کنار برن و همۀ احساسات یا افکار ممنوع و غیرمجاز و غیراخلاقی آدم لخت و عور وسط صحنه و جلوی چشم کلی تماشاگر کنجکاو قرار بگیرن... یه همچین حسیه!
نامردانه ترین وقتی که ضمیرناخودآگاهم با من این بازی مچ‌گیری رو به نحو احسن انجام میده تو خوابه... یهو بهت زده و گیج از خواب پا میشم و می‌بینم منو اساسی کیش و مات کرده و انگشتش رو گذاشته روی اون نقطۀ کوچولویی که من بین کلی افکار خوب و اخلاقی و درست، با مهارت استتارش کرده بودم... روی اون حس ممنوعی که به کسی دارم یا افکار و تخیلات ممنوعی که حتی فکرکردن بهشون هم بهم احساس گناه میده و همیشه میرونمشون پس ذهنم، ته اون گوشۀ تاریکی که تار عنکبوت بسته و حتی نور شمع هم بهش نمیرسه.


شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۹

No comments: