آقایون و خانمهایی که شما باشین، ما روز به روز داریم اینجا خرستر میشیم...
آمریکاست دیگه، مملکتی که از هر ۱۰تا تبلیغ بین فیلم و سریال و مسابقههاش، ۴تاشون مال فست فود و رستوران زنجیره ای و پیتزا و شکلات و خوردنیهای چاقکنندۀ دیگه با ابعاد ماموت خفه کنه (۲تای دیگه از اون آگهیها مال قرص و دارو و انواع دواهائیه که یه دو سال دیگه گند سرطانزا و مهلک بودنشون درمیاد و ۳تای دیگه هم مال ماشینه و بیمۀ ماشین؛ اون یه دونۀ آخری هم خدا داند، فیلمی، فروشگاه لباسی، چیزی در این مایهها).
خلاصه که تو این یکسال زندگی اینجا با اینکه همه اش سعی کردهایم %۹۰ مواد غذائیمون رو –به خصوص گوشت و مرغ– از فروشگاههائی که مواد غذایی سالم و بدون هورمون و مواد شیمیایی جایگزین و هزار کوفت و مرض ترسناک دیگه میفروشن بخریم، ولی بازهم وزن همچنان میره بالا و واقعاً مسألۀ غامضیه اینکه آدم بخواد هله هولۀ غیرچاقکننده و کم کالری پیدا کنه که آدم رو سیر هم نگه داره.
بعد کلاً این قضیۀ کنترل اراده و پرهیز از هوای نفس همه جا هست، یعنی خیر سرت اگه یه شب شام بری بیرون، وعده های غذایی که برای هرنفر سرو میشه، دونفر آدم رو می تونه راحت سیر کنه و باید حواست باشه که غذات رو تا ته نخوری (چیزی که تو ایران بهش میگن حیفومیل و کفران نعمت!). اگه یه شب هوس بستنی کنی و بری سروقت یخچال سوپرمارکت محلتون، میبینی که همۀ بستنیها تو سطل و درسایزهای مختلف ارائه میشن: سایز کوچک اندازۀ سطلهای کوچک ماست تو ایرانه و سایزهای بزرگتر میرسه به ابعداد غول سیرکن و سطلهایی که دو سه برابر سطلهای بزرگ ماست تو ایرانن. بعد اونوقت اشکال فقط همین نیست، قیمت اون سطل بزرگ چیزی در حدود ۵۰ سنت، یعنی نیم دلار از اون سطل کوچکه بیشتره و خب... آدم هم ناخودآگاه به این فکر می کنه که چیکار کنم که از خریدم نهایت سود رو ببرم و پولم مفید خرج بشه... خلاصه که دائم باید مواظب باشی که پات رو کج نذاری و با اینهمه مایۀ وسوسه مرتکب گناه کبیرۀ پرخوری نشی.
همۀ اینا به کنار، قربون این تعطیلات آمریکایی که همهاشون از دم در کنار بزرگداشت وقایع تاریخی، میهن پرستانه، فرهنگی یا مذهبی حول خوردن دور میزنن... چهارم ژوئیه که بساط باربکیو و همبرگر و پیکنیک بهراهه، هالووین که سطل سطل شکلات خریده و بذل و بخشش میشه، مراسم شکرگذاری که یه بوقلمون درسته با هفتاد و دو قلم سس گوشت و سس کِرَنبری و لوبیاسبز و سیب زمینی و بلال و نون ذرت و بعدش دسر انواع کیک و پای و بستنی سرو میشه و آدم از خداوند از اینکه با اینهمه شکمپروری هنوز سکته رو نزده شکرگذاری میکنه و بعد کریسمس و سال نو و .............. این روند پرخوری همینطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور در طول سال ادامه داره.
آمریکاست دیگه، مملکتی که از هر ۱۰تا تبلیغ بین فیلم و سریال و مسابقههاش، ۴تاشون مال فست فود و رستوران زنجیره ای و پیتزا و شکلات و خوردنیهای چاقکنندۀ دیگه با ابعاد ماموت خفه کنه (۲تای دیگه از اون آگهیها مال قرص و دارو و انواع دواهائیه که یه دو سال دیگه گند سرطانزا و مهلک بودنشون درمیاد و ۳تای دیگه هم مال ماشینه و بیمۀ ماشین؛ اون یه دونۀ آخری هم خدا داند، فیلمی، فروشگاه لباسی، چیزی در این مایهها).
ساندوچهای سابوی با شعار معروف پنجدلار، یک فوت،
این عکس تبلیغ برای صبحانه است!!
این عکس تبلیغ برای صبحانه است!!
خلاصه که تو این یکسال زندگی اینجا با اینکه همه اش سعی کردهایم %۹۰ مواد غذائیمون رو –به خصوص گوشت و مرغ– از فروشگاههائی که مواد غذایی سالم و بدون هورمون و مواد شیمیایی جایگزین و هزار کوفت و مرض ترسناک دیگه میفروشن بخریم، ولی بازهم وزن همچنان میره بالا و واقعاً مسألۀ غامضیه اینکه آدم بخواد هله هولۀ غیرچاقکننده و کم کالری پیدا کنه که آدم رو سیر هم نگه داره.
بعد کلاً این قضیۀ کنترل اراده و پرهیز از هوای نفس همه جا هست، یعنی خیر سرت اگه یه شب شام بری بیرون، وعده های غذایی که برای هرنفر سرو میشه، دونفر آدم رو می تونه راحت سیر کنه و باید حواست باشه که غذات رو تا ته نخوری (چیزی که تو ایران بهش میگن حیفومیل و کفران نعمت!). اگه یه شب هوس بستنی کنی و بری سروقت یخچال سوپرمارکت محلتون، میبینی که همۀ بستنیها تو سطل و درسایزهای مختلف ارائه میشن: سایز کوچک اندازۀ سطلهای کوچک ماست تو ایرانه و سایزهای بزرگتر میرسه به ابعداد غول سیرکن و سطلهایی که دو سه برابر سطلهای بزرگ ماست تو ایرانن. بعد اونوقت اشکال فقط همین نیست، قیمت اون سطل بزرگ چیزی در حدود ۵۰ سنت، یعنی نیم دلار از اون سطل کوچکه بیشتره و خب... آدم هم ناخودآگاه به این فکر می کنه که چیکار کنم که از خریدم نهایت سود رو ببرم و پولم مفید خرج بشه... خلاصه که دائم باید مواظب باشی که پات رو کج نذاری و با اینهمه مایۀ وسوسه مرتکب گناه کبیرۀ پرخوری نشی.
بفرما بستنــــــــــــــــــــــــــــــــی
همۀ اینا به کنار، قربون این تعطیلات آمریکایی که همهاشون از دم در کنار بزرگداشت وقایع تاریخی، میهن پرستانه، فرهنگی یا مذهبی حول خوردن دور میزنن... چهارم ژوئیه که بساط باربکیو و همبرگر و پیکنیک بهراهه، هالووین که سطل سطل شکلات خریده و بذل و بخشش میشه، مراسم شکرگذاری که یه بوقلمون درسته با هفتاد و دو قلم سس گوشت و سس کِرَنبری و لوبیاسبز و سیب زمینی و بلال و نون ذرت و بعدش دسر انواع کیک و پای و بستنی سرو میشه و آدم از خداوند از اینکه با اینهمه شکمپروری هنوز سکته رو نزده شکرگذاری میکنه و بعد کریسمس و سال نو و .............. این روند پرخوری همینطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور در طول سال ادامه داره.
چهارم ژوئیه
شکلاتهای هالووین
شام شکرگذاری
شام شب کریسمس
الان من در یک وحشتی به سرمیبرم که نکنه یه روزی به زودی چشم باز کنم و ببینم تبدیل شدم به یه خرس قطبی درشت و کلفت با بازوها و رانهای قطور و شکم برآمده مثل گنبد مسجدشاه اصفهان که برای پاشدن و نشستن به یه جرثقیل نیاز داره...
سه شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۹
4 comments:
این بستنی های هاگنداز- من بهش میگم خاک انداز :)-از این کوچیک هاش داره و میتونی بخری . اینجوری لازم نیست یه پیت ۲۰ لیتری بستنی بخری :)
مراسم ایرانی هم با بخور بخور همراهه ولی چون همه اش عزا داری ه ر آدم غصه میخوره دیگه چاق نمیشه آدم
:)
سزیمیک بودم که نظر قبلی را گذاشتم
!چاکریم جناب سزیمیک
راست میگی، قبول دارم که رسم و رسومات ما هم بخور بخور داره، ولی دیگه نه به این حد، مثلاً تو بیشتر مراسممون (مثل شب چهارشنبهسوری یا شب یلدا) جشن همچین هم حول خوردن دور نمیزنه. نمیدونم، از اون طرف هم سیزده روز عیده
...
!هاهاها
.در ضمن خاکانداز رو شدیداً پایهام
Post a Comment